|
|
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان
آورده اند كه وقتي مردي بود خيّاط ــ درعفاف و صلاح؛ و زني داشتعفيفه، مستوره، و با جمال و كمال، و هرگز خيانتي از وي ظاهر نگشته بود.
روزي زن در پيش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبيل ِمنّت ياد مي كرد كه: " تو قدر عفاف من چه داني و قيمت صلاح من چه شناسي، كه من در صلاح زبيدۀ وقت و رابعه عهدم ".
مرد گفت:" راست مي گويي، امّا عفاف تو به نتيجه عفاف من است. چون من در حضرت آفريدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد".
زن را خشم آمد، گفت:" هيچ كس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسيلت صلاح و عفّت نيستي، هر چه خواستمي بكردمي.
مرد گفت:" تو را اجازت دادم به هر جا كه خواهي برو و هر چه مي خواهي بكن".
زن، روز ديگر خود را بياراست و از خانه برون شد، و تا به شب مي گشت، و هيچ كس التفات به وي نكرد ــ مگر يك مرد گوشه چادر او بكشيد و برفت.
چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:" همه روز گرديدي و هيچ كس به تو التفات نكرد ــ مگر يك كس، و او نيز رها كرد.
زن گفت:" تو از كجا ديدي؟". مرد گفت:" من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هيچ زن نامحرم به چشم خيانت ننگريسته ام، مگر وقتي ــ در جواني ــ گوشه چادر زني را گرفته بودم، و در حال پشيمان شده رها كردم. دانستم اگر كسي قصد حرم من كند، بيش از اين نباشد".
زن در پاي شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد كه عفاف من از عفاف تو است ".
جوامع الحكايات - محمد عوفي
:: موضوعات مرتبط:
عفاف و حجاب ,
داستان عفاف و حجاب ,
,
:: برچسبها:
حجاب ,
عفاف و حجاب ,
حجاب فاطمی ,
حجاب صحیح ,
حجاب اسلامی ,
سوالاتی درباره حجاب ,
داستان های حجاب ,
داستان های کوتاه عفاف و حجاب ,
داستانهای عفاف و حجاب ,
داستان های زیبا در مورد عفاف و حجاب ,
عفت ,
مرواریدی در صدف ,
:: بازدید از این مطلب : 2458
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 فروردين 1393 |
نظرات ()
|
|
|
|
|