خداوندا! با تدبیر خود از تدبیرهای ناقصم بی نیازم فرما و از اختیار خود بهره مندم بساز. نیایش امام حسین علیه السلام در صحرای عرفات/آخرین بروزرسانی وبگاه:تابستان 1400
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

ﺷﺎﮔﺮﺩ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ، ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ !؟

ﺍﺳﺘﺎﺩ: ﺷﺐ ﯾﮏ ﻏﺬﺍﯼ ﺷﻮﺭ ﺑﺨﻮﺭ . ﺁﺏ ﻧﺨﻮﺭ ﻭ
ﺑﺨﻮﺍﺏ . ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ .
ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ.
ﺷﺎﮔﺮﺩ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺋﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﺏ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ! ﺧﻮﺍﺏ
ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﻟﺐ ﭼﺎﻫﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﺏ ﻣﯿﻨﻮﺷﻢ . ﮐﻨﺎﺭ ﻟﻮﻟﻪ
ﺁﺑﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﻫﺴﺘﻢ ! ﺩﺭ ﺳﺎﺣﻞ
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ .... ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﺍﺏ
ﺩﯾﺪﻡ!
ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺗﺸﻨﻪ ﺁﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﺏ
ﺩﯾﺪﯼ ؛ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺸﻮ .... ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺒﯿﻨﯽ
 
 


:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , ,
:: برچسب‌ها: چطوری خواب امام زمان ببینیم , چگونه خواب امام زمان ببینیم , تشنه , امام زمان , پوستر , یا مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2514
تاریخ انتشار : جمعه 21 فروردين 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با ريش هاي بلند جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهر گفت:« چه خوب، ثروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
عروس خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , ,
:: برچسب‌ها: عشق , موفقیت , ثروت , راز موفقیت و ثروت , سبک زندگی , زن شوهر پیرمرد ,
:: بازدید از این مطلب : 2744
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 فروردين 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

جملات كوتاه دكتر شریعتی درباره امام حسین (ع)

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬می‌گریند./دکتر علی شریعتی

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند./دکتر علی شریعتی

اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا.../دکتر علی شریعتی

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند./دکتر علی شریعتی

...

 

براي مشاهده كامل متن به ادامه مطلب مراجعه نماييد.

 



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , امام حسین(ع) , ,
:: برچسب‌ها: جملات كوتاه دكتر علي شریعتی درباره امام حسین (ع) , وبگاه كانون فرهنگي تبليغي مردمي طه , كانون , سخنان زیبای دکتر شریعتی درباره امام حسین (ع) و واقعه عاشورا , وبگاه كانون فرهنگي تبليغي مردمي طه , كانون طه , مرجع , مطالب مذهبي , طه , فرهنگي , تبليغي , مردمي , طه , مهدويت , عفاف , حجاب , اخبار , احكام , شعر و ادب , كتاب , معرفي كتاب , بهداشت , موبايل , كد , آوا , , حقيقات , مقالات , tahacenter , سخنان زیبای دکتر شریعتی درباره امام حسین , سخنان زیبای دکتر شریعتی درباره عاشورا ,
:: بازدید از این مطلب : 4337
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 آبان 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

علاج گناهی که به آن عادت شده در کلام آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه)

 


 
http://dl.aviny.com/Album/enqelabeslami/bozorgan/bahjat/kamel/02.jpg

حضرت آيت الله العظمی بهجت(رحمه الله):


هركس در دام گناه يا خطايي افتاده و به آن عادت كرده و از


ترك آن عاجز است مي تواند به مدت 40 هفته (پنجشنبه


شبها يا جمعه صبح ها) بصورت مستمر بر سر مزار يكي از


اولياء الهي برود و قرآن بخواند.

به نقل از آیت الله قرهی
http://www.8pic.ir/images/75183524870626764929.gif
 


 



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , ,
:: برچسب‌ها: وبگاه کنون فرهنگی تبلیغی مردمی طه،حجاب،عفاف و حجاب،عفاف،حجاب و عفاف،فلسفه حجاب،فلسفه،حجاب اسلامی، ,
:: بازدید از این مطلب : 3293
تاریخ انتشار : شنبه 11 آبان 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

110 نصیحت لقمان حکیم به فرزندش

http://www.taghribnews.com/images/docs/000020/n00020383-b.jpg

ای فرزند!از چهارهزار حدیث چهارصد نکته و از چهارصد نکته هشت مورد را فرا گرفتم که به این شرح است:

دوچیز را هرگز فراموش نکن:

۱- خدا

۲- مرگ

دو چیز را زود فراموش کن :

۱- بدی دیگران در حق خودت

۲- خوبی خودت در حق دیگران

چهار چیز را بیش از پیش نگهدار :

۱- شکمت را در سر سفره مردم

۲- زبانت را در جمع

۳- چشمت را در خانه دوستان

۴- دلت را در سر نماز

************

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , ,
:: برچسب‌ها: 110 نصیحت لقمان حکیم به فرزندش،وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه،کانون طه،،دانلود،مذهبی،دانلود مذهبی،موزیک،تواشیح،کانون،طه ,
:: بازدید از این مطلب : 7691
تاریخ انتشار : شنبه 27 مهر 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

گنجشک و آتش

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

 پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و…

 آن را روی آتش می ریزم !

 گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم

اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

 پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

 

 



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , ,
:: برچسب‌ها: گنجشک و آتش،داستان كوتاه،داستان هاي زيبا و كوتاه،داستان هاي زيبا،وبگاه كانون فرهنگي تبليغي مردمي طه،كانون طه،مرجع،مطالب مذهبي،طه،فرهنگي،تبليغي،مردمي،طه،مهدويت،عفاف،حجاب،اخبار،احكام،شعر و ادب،كتاب،معرفي كتاب،بهداشت،موبايل،كد،آوا،تحقيقات،مقالات،tahacenter، ,
:: بازدید از این مطلب : 3521
تاریخ انتشار : شنبه 27 مهر 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان
تاریخ انتشار : پنج شنبه 4 مهر 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

 کرامتی از امام رئوف (علیه السلام)

شب تولد آقا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بود. همه مردم دسته دسته خودشان را به داخل حرم آقا می‌رساندند. تعدادی هم که زیارت شان را انجام داده بودن، از حرم خارج می‌شدند. ما؛ یعنی من و اکبر هم، بعد از یک ساعتی معطلی، زیارت مان را انجام دادیم و خوشحال و خشنود از حرم خارج شدیم. هنوز من در حال و هوای ضریح آقا بودم که صدای اکبر، رشته افکارم را پاره کرد. «علی جون، مواقعی یه گشتی این اطراف بزنیم؟» پیشنهاد خوبی بود به همین خاطر بی‌مقدمه گفتم: «باشه، موافقم، اما یادت باشه ساعت ۸ با، بابا و مامان قرار داریم».

نترس پسر جون، تازه ساعت شش، دو ساعت دیگر وقت داریم...

 

براي مشاهده كامل متن به ادامه مطلب مراجعه نماييد...

 



:: موضوعات مرتبط: حكايات پند آموز , امام رضا (ع) , ,
:: برچسب‌ها: کرامتی از امام رئوف (ع) , شهادت امام رضا , داستان هایی از امام رضا , داستان های از کرامات امام رضا , وبگاه كانون فرهنگي تبليغي مردمي طه , كانون طه , مرجع , مطالب مذهبي , طه , فرهنگي , تبليغي , مردمي , طه , مهدويت , عفاف , حجاب , اخبار , احكام , شعر و ادب , كتاب , معرفي كتاب , بهداشت , موبايل , كد , آوا , تحقيقات , مقالات , tahacenter ,
:: بازدید از این مطلب : 3851
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 شهريور 1392 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

قضاوت های امیرالمومنین

او که جوانى نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه هاى مدینه گردش مى کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا مى نالید: اى عادل ترین عادلان !میان من و مادرم حکم کن .
عمر به وى رسید و گفت : اى جوان ! چرا به مادرت نفرین مى کنى ؟!
جوان : مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص ‍ دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نیستى !
عمر رو به زن کرد و گفت : این پسر چه مى گوید؟
زن : اى خلیفه ! سوگند به خدایى که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده اى او را نمى بیند، و سوگند به محمد صلى الله علیه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمى دانم از کدام قبیله و طایفه است ، قسم به خدا! او مى خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه اى هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام .
عمر: بر این مطلب که مى گویى شاهد دارى ؟
زن : آرى ، و چهل نفر از برادران عشیره اى خود را جهت شهادت حاضر ساخت .
گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته ، مى خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادترى بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء جارى کنم .
ماموران جوان را به طرف زندان مى بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: اى پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهى کن . و ماجراى خود را براى آن حضرت شرح داد...

 

 

براي مشاهده كامل متن به ادامه مطلب مراجعه نماييد...



:: موضوعات مرتبط: احادیث امامان معصوم(علیهم السلام) , حكايات پند آموز , امیر المومنین(ع) , ,
:: برچسب‌ها: قضاوتی شگفت از حضرت علی علیه السلام , قضاوت های حضرت علی , حضرت علی , قضاوت های امیرالمومنین , قضاوت های امیرالمومنین , وبگاه كانون فرهنگي تبليغي مردمي طه , كانون طه , مرجع , مطالب مذهبي , طه , فرهنگي , تبليغي , مردمي , طه , مهدويت , عفاف , حجاب , اخبار , احكام , شعر و ادب , كتاب , معرفي كتاب , بهداشت , موبايل , كد , آوا , تحقيقات , مقالات , tahacenter , ,
:: بازدید از این مطلب : 3464
تاریخ انتشار : چهار شنبه 26 شهريور 1392 | نظرات ()

براي دانلود کليک کنيد
محتواي اين وبلاگ منطبق بر قوانين جمهوري اسلامي ايران مي باشد. اين وبگاه در سايت ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي وزارت ارشاد ثبت شده است. اکثر مطالب وبلاگ داراي منبع از کتب اسلامي و يا سايت هاي ارزشي و مفيد ديني است و کپي برداري از مطالب وبگاه فقط با ذکر منبع بلا مانع است